سلام دیروز کنکور داشتم رشته ی ریاضی: ساعت 6:30 از خونه به طرف حوزه راه افتادیم و ساعت یک ربع به هفت به دانشگاه علامه طباطبایی رسیدیم.ساعت 7 درب دانشگاه رو بستند و ما به طرف جایگاهامون رفتیم من اصلا" استرس نداشتم.رضوان یکی از دوستام و انشاالله یکی از 2 رقمی های آینده با خودش ساعت نیاورده بود که دربه در داشتیم دنبال ساعت برای ایشون میگشتیم.بلاخره ساعت 8 آزمون با دفترچه ی عمومی شروع شد سوالات نسبتا" خوب و استانداردی بودند و ساعت 9وربع با رضایت کامل شروع به زدن سوالات اختصاصی کردم خیلی ریلکس سوالات فیزیک رو میزدم(من همیشه از درس فیزیک شروع میکنم و بعد شیمی بعد ریاضی)همینطور خوشحال سوالارو حل میکردم که دیدم ساعت 11و ربع ایناس و من هنوز شیمی و ریاضیمو نزدم استرس تموم وجودمو گرفت حال خوبی نداشتم که یکهو صدای جیغ بلندی اومد و یکی از بچه ها غش کرده بود... خلاصه بلافاصله شروع به زدن شیمی کردم 10 تا سوال زدم و ریاضی!چشمتون روز بد نبینه انقدر سخت بود که کن توی عمرم همچین سوالایی ندیده بودم با صد تا بدبختی 9 تا زدم و 4 تارو هم شانسی زدم که گفتند وقت آزمون تمومه و من با حالتی دپرس برگمو دادم.و گریون پایین اومدم که دیدم اووووووووووووووووه همه گند زدند یه کم آروم شدم و خودمو آماده کردم واسه کنکور هنر.... واسم دعا کنید که قبول بشم دوستون دارم. پرمین

تاريخ : جمعه 7 تير 1392برچسب:, | 7:31 | نویسنده : پرمین |

من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام*

چقدر زود دیر میشود....

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
    چقدر زود 
   دیر می‌شود!

 

ما گنهکاریم، اری، جرم ما هم عاشقی است
اری اما انکه ادم هست و
عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواری است، نیست؟

زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست

زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
انکه عاشق نیست، هم
اینجا هم اینجا دوزخی است

عشق عین اب ماهی یا هوای ادم است
می توان ای دوست بی اب و هوا
یک عمر زیست؟

تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟

قیصر امین پور



تاريخ : جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, | 1:12 | نویسنده : پرمین |

بازم دلم گرفته هوای گریه دارم عزیزم من دوست دارم...به یاد گذشته ها:بخواب ستاره ی قشنگم 



تاريخ : پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, | 23:48 | نویسنده : پرمین |

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری من اون ماهو دادم به تو یادگاری...

عزیزم دوست دارم...دلم برات تنگ شده...اه...مهم نیست



تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, | 16:45 | نویسنده : پرمین |


خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد، 
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود 
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد 
و از عقل بی بهره خواهی بود 
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
 

 

Picture of a Donkey
Kicking out one Hind Leg


خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم 
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد


خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی بود 
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد 
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.

 

 

excited alert puppy wagging
his tail with a bone in his mouth 


سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم 
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید 
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد 
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.

 

 

Picture of a Cute Little Monkey with Big
<br /> Ears

میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است، 
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفرید 
و  به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی 
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری 
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

 

goofy
looking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie


انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم، 
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ، 
آن پانزده سالی که سگ نخواست 
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، 
به من بده.


و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند !!
 

 

Picture of
a Father Giving his Son a Horse Ride

و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد
 
 

frantic dad trying to multi task
and work on the computer and iron at the same time with children causing
chaos


و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!

 

 

Picture of an Angry Old Man
Waving his Cane


و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!

 





صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد
  • یکتا گستر
  • خرید بک لینک